
واژه numb یکی از واژگان کلیدی در زبان انگلیسی است که کاربردهای گستردهای در توصیف شرایط جسمی و احساسی دارد. این کلمه بهطور خاص در مواقعی استفاده میشود که بخواهید بیحسی، کرختی یا عدم توانایی در حس کردن را بیان کنید. یادگیری این واژه به شما کمک میکند تا در مکالمات روزمره و نوشتار خود با دقت بیشتری احساسات و تجربیات را توصیف کنید. این درس به شما معنی، تلفظ، مثالهای کاربردی، و تمرینهایی برای تقویت تسلط بر این واژه ارائه میدهد.کلمه numb یکی از ۵۰۴ واژه ضروری انگلیسی است که به معنی “بیحس” یا “کرخت” استفاده میشود. این واژه در توصیف شرایط جسمی (مانند بیحسی ناشی از سرما) یا احساسی (مانند کرختی پس از شوک عاطفی) بسیار کاربردی است. یادگیری این لغت و دیگر واژگان ۵۰۴، مهارت شما را در فهم و استفاده از زبان انگلیسی در مکالمات روزمره و نوشتار تقویت میکند.برای یادگیری بهتر واژهها و مشاهده استفاده واقعی آنها در زندگی روزمره، درس دوم لغات ۵۰۴ را مشاهده کنید و با استفاده از تکنیکهای کاربردی، این لغات را به راحتی یاد بگیرید.
- Numb (تلفظ: نَم)
- نوع کلمه: صفت (Adjective) و فعل (Verb)
- معنی: بیحس، کرخت، حس نداشتن (به عنوان صفت)؛ بیحس کردن یا شدن (به عنوان فعل)
معانی کلی:
- به عنوان صفت (Adjective):
وضعیتی که در آن بخشی از بدن یا حتی احساسات فرد بیحس شده و توانایی حرکت یا احساس از دست رفته است. - به عنوان فعل (Verb):
فرآیندی که باعث میشود فرد یا چیزی بیحس شود، مثل تأثیر دارو یا شرایط خاص.
مثالهای کاربردی
به عنوان صفت:
- My fingers were numb from the cold weather.
انگشتانم از هوای سرد بیحس شده بودند. - After hearing the shocking news, he felt completely numb.
بعد از شنیدن خبر شوکآور، او کاملاً بیحس شده بود. - She sat there, numb with fear, unable to move or speak.
او آنجا نشسته بود، بیحس از ترس، ناتوان از حرکت یا صحبت کردن. - The long hours of standing made my feet numb.
ساعتهای طولانی ایستادن پاهایم را بیحس کرد. - His heart felt numb after the painful breakup.
قلبش بعد از جدایی دردناک بیحس شده بود.
به عنوان فعل:
- The dentist numbed my gums before the procedure.
دندانپزشک لثههایم را قبل از عمل بیحس کرد. - The cold wind numbed my face during the hike.
باد سرد صورتم را در حین کوهنوردی بیحس کرد. - The pain was so severe that they had to numb the area with medication.
درد آنقدر شدید بود که مجبور شدند ناحیه را با دارو بیحس کنند. - She tried to numb her emotions by keeping herself busy.
او سعی کرد با مشغول نگه داشتن خود، احساساتش را بیحس کند. - The alcohol seemed to numb his sense of reality.
به نظر میرسید الکل حس واقعیت او را بیحس کرده است.
چرا این کلمه مهم است؟
- کاربردهای متنوع:
کلمه numb برای توصیف احساسات و حالتهای جسمی بهکار میرود و در مکالمات روزمره و نوشتار نقش مهمی دارد. - ارتباط با واژگان دیگر:
این کلمه به شما کمک میکند کلمات مرتبط مثل paralyzed (فلج)، insensitive (بیحس)، و detached (منفصل) را بهتر درک کنید. - توسعه مهارتهای توصیفی:
با یادگیری numb میتوانید احساسات و تجربیات خود را با دقت بیشتری بیان کنید.
آزمون کلمه Numb
بخش اول: ترجمه
- After the accident, his legs were completely numb.
- الف) بعد از تصادف، پاهایش کاملاً فلج شدند.
- ب) بعد از تصادف، پاهایش کاملاً بیحس شدند.
- ج) بعد از تصادف، پاهایش زخمی شدند.
- د) بعد از تصادف، پاهایش سریعاً بهبود یافتند.
- The freezing water numbed her hands as she washed clothes in the river.
- الف) آب یخزده دستانش را زخمی کرد.
- ب) آب یخزده دستانش را بیحس کرد.
- ج) آب یخزده دستانش را گرم کرد.
- د) آب یخزده دستانش را قویتر کرد.
بخش دوم: جایگذاری
- The shocking news left him feeling __________.
- الف) warm
- ب) numb
- ج) energetic
- د) confident
She used ice to __________ the pain in her ankle.
- الف) numb
- ب) intensify
- ج) increase
- د) worsen
بخش سوم: مفهومی
- What is the primary meaning of “numb”?
- a) Full of energy
- b) Unable to feel or move
- c) Strong and resilient
- d) Overjoyed
Which situation best describes someone feeling numb?
- a) Running a marathon
- b) Sitting quietly after hearing bad news
- c) Jumping into a hot tub
- d) Watching a comedy show
بخش چهارم: تشخیص جمله درست
- Which sentence uses “numb” correctly?
- a) The warm blanket made my legs numb.
- b) The freezing wind left my face numb.
- c) He felt numb after eating a delicious meal.
- d) The medication energized his body and made him numb.
Which word is closest in meaning to “numb”?
- a) Sensitive
- b) Lively
- c) Unfeeling
- d) Flexible
بخش پنجم: ترکیب لغات
- The painkiller was effective in __________ the pain.
- الف) numbing
- ب) increasing
- ج) highlighting
- د) reducing
Her heart felt __________ after the shocking betrayal.
- الف) cold
- ب) numb
- ج) joyful
- د) powerful
پاسخنامه
- بعد از تصادف، پاهایش کاملاً بیحس شدند (ب
- آب یخزده دستانش را بیحس کرد (ب
- ب) numb
- الف) numb
- b) Unable to feel or move
- b) Sitting quietly after hearing bad news
- ب) The freezing wind left my face numb.
- c) Unfeeling
- الف) numbing
- ب) numb
نتیجه گیری
با یادگیری واژه numb، شما توانستهاید یکی از ابزارهای توصیفی مهم در زبان انگلیسی را به دایره واژگان خود اضافه کنید. این کلمه به شما کمک میکند که شرایط جسمی یا احساسی خود و دیگران را بهطور دقیقتری بیان کنید. با انجام تمرینها و آزمون ارائهشده، مهارت شما در استفاده از این واژه بهبود یافته و در موقعیتهای واقعی با اعتمادبهنفس بیشتری از آن استفاده خواهید کرد. یادگیری واژگان ضروری مانند numb گامی مهم در مسیر تسلط بر زبان انگلیسی است.