
تسلط بر لغات پرکاربرد انگلیسی باعث میشود در گفتگوها و نوشتارها روانتر و دقیقتر عمل کنید. مجموعهی ۵۰۴ واژهی ضروری یکی از منابع معتبر در این زمینه است که در تقویت مهارت واژگانی زبانآموزان نقش مؤثری دارد.
در این درس از درس ۱۸ لغات ۵۰۴، با واژهی Nimble آشنا میشویم؛ واژهای که به معنای «چابک» یا «سریعالعمل» است و برای توصیف افرادی بهکار میرود که از نظر فکری یا حرکتی سرعت عمل بالایی دارند.
معنی و تلفظ
کلمه: Nimble
تلفظ: /ˈnɪm.bəl/ – نیمبِل
معنی: چابک، زرنگ، سریعالعمل
📋 پاسخنامه آزمون
همه این کلمات از کتاب معروف ۵۰۴ واژه ضروری انگلیسی هستند. این واژهها جزو پرتکرارترین لغات زبان انگلیسیاند، طوری که اگر به آنها مسلط باشید، تقریباً نیازی به کلاس زبان نخواهید داشت!
مشاهده درس اول ۵۰۴تعریف کلمه Nimble
کلمه Nimble صفتی است برای توصیف افرادی یا چیزهایی که با سرعت و دقت بالا عمل میکنند؛ چه در حرکتهای فیزیکی، چه در تفکر.
به عنوان مثال، فردی که در حل مسائل بهسرعت راهحل پیدا میکند، یا کسی که حرکات ورزشی را با انعطاف بالا انجام میدهد، فردی nimble است.
چند نکته مهم دربارهی “Nimble”
- این واژه اغلب برای توصیف چابکی ذهنی یا بدنی به کار میرود.
- ترکیب رایج آن عبارت است از:
Nimble fingers / Nimble mind / Nimble movements - Nimble معمولاً بار معنایی مثبت دارد و نشاندهندهی توانایی، هوش، و سرعت عمل است.
کاربردهای کلمه Nimble در جمله
مثال ۱:
The gymnast is very nimble and moves gracefully.
آن ژیمناست بسیار چابک است و با ظرافت حرکت میکند.
مثال ۲:
She has a nimble mind and learns new things quickly.
او ذهنی تیز و چابک دارد و چیزهای جدید را سریع یاد میگیرد.
مثال ۳:
The thief was nimble enough to escape through the narrow alley.
دزد بهقدری چابک بود که از کوچه باریک فرار کرد.
مثال ۴:
You need to be nimble in business to adapt to changes.
در تجارت باید چابک باشید تا بتوانید خود را با تغییرات وفق دهید.
مثال ۵:
His nimble fingers played the piano beautifully.
انگشتان چابک او پیانو را به زیبایی نواختند.
مثال ۶:
A nimble fox escaped the hunters.
روباه چابکی از دست شکارچیان گریخت.
مثال ۷:
Nimble thinking helped the team solve the problem.
تفکر سریعالعمل به تیم کمک کرد مشکل را حل کند.
مثال ۸:
He made a nimble jump over the fence.
او پرشی چابکانه از روی حصار انجام داد.
مترادفها (Synonyms)
- Agile – چابک
- Quick – سریع
- Alert – هوشیار
- Clever – باهوش
- Flexible – انعطافپذیر
متضادها (Antonyms)
- Clumsy – دست و پا چلفتی
- Slow – کند
- Awkward – ناشی
آزمون کلمه Nimble
جای خالی را با گزینهی صحیح پر کنید.
- The cat was so ______ that it jumped from one wall to another with ease.
a) clumsy
b) nimble
c) lazy
d) slow - To succeed in this fast-changing world, you must stay ______.
a) tired
b) nimble
c) dull
d) heavy - Her ______ fingers stitched the torn dress quickly.
a) nimble
b) rough
c) careless
d) weak - The boy’s ______ mind helped him solve the puzzle before anyone else.
a) slow
b) nimble
c) confused
d) blank - The dancer moved with ______ grace across the stage.
a) awkward
b) heavy
c) nimble
d) nervous - A ______ fox ran through the forest before the dogs could catch it.
a) nimble
b) sleepy
c) tired
d) clumsy - You need a ______ response to avoid an accident.
a) slow
b) calm
c) nimble
d) heavy - Although he is old, his mind remains ______ and sharp.
a) dull
b) nimble
c) tired
d) confused - The new manager is ______ and adapts quickly to challenges.
a) nimble
b) stubborn
c) lazy
d) slow - The squirrel made a ______ leap from one branch to another.
a) nimble
b) weak
c) clumsy
d) scared
پاسخنامه آزمون
- b) nimble
- b) nimble
- a) nimble
- b) nimble
- c) nimble
- a) nimble
- c) nimble
- b) nimble
- a) nimble
- a) nimble
جمعبندی
واژهی Nimble به معنای چابک، سریعالعمل و باهوش است و برای توصیف افرادی بهکار میرود که بهسرعت تصمیم میگیرند یا حرکاتشان دقیق و سریع است. چه در موقعیتهای فیزیکی مانند ورزش و چه در موقعیتهای ذهنی مانند حل مسئله، داشتن ویژگی nimble بودن مزیتی بزرگ محسوب میشود. یادگیری این واژه درک شما از توصیفات انگلیسی را غنیتر کرده و در مکالمات روزمره بسیار مفید خواهد بود.


